عید قربون
عید همگی مبارک دخمل نازم ای هستی بخش زندگیم چهار روز تموم چهار روز به یاد ماندنی با هم بودیم با هم رفتیم شمال چه روزای قشنگی بود ولی حیف کمی سرما خورده بودی با این حال کلی بازی کردی خوشحال بودی مثل یه پرنده که از قفس آزاد شده بود دقیقا وقتی از این خونه های آپارتمانی تو رو بردیم به خانه ویلایی نمی دونستی چی کار کنی مرتب مرفتیم بیرون و بازی میکردی وقتی اردک هایی که داخل رودخونه داشتند بازی میکردن و دیدی ذوق کردی و گفتی هاپووووووووووو شنبه شب هم مصادف با شب عید قربان رفتیم عروسی خیلی خوش گذشت کلی هم اونجا بازی کردی این چند شبی که شمال بودیم انقدر طی روز بازی میکردی و خسته میشدی که شب ها بدون درگیری می ...
نویسنده :
مامان آرزو
11:38